غربت:

درود پسرم،مارتیای عزیزم،از اینجا به بعد می خواهم برای تو بنویسم،حالا خوابیده ای،تعطیلات تابستانی را می گذرانی و سال بعد به کلاس چهارم می روی.من در این هوای غریبه ،برای تو می نویسم،برای تو که ریشه هایم از توست و جانم برای تو می تپد،قد کشیده ای،داری بی وقفه رشد میکنی،و من هر بار به تو خیره می شوم در وجودم حس های بیشماری را تجربه می کنم.پسرم،عزیزم،از روزی که پا به زندگی ام گذاشتی،دنیای من شکل و شمایل دیگری پیدا کرد،دنیای من به دریچه ی نگاه تو به قلب تو پیوند خورد،و من گاهی چنان خودم را به فراموشی سپردم که گویی دیگر هرگز آن خود قبلی را به یاد نمی آورم.مرداد ماه است،این تابستان شنا یاد گرفتی،به کلاس فوتبال می روی و من هم مشغول کارهای پایان نامه ام هستم.هر روز زندگی ام به روزی باشکوه تبدیل می شود وقتی چهره ی زیبای تو به روی من لبخند می زند و بیداری می شوی و خواب آلود و با کمی اخم به من نگاه میکنی و می گویی صبح به خیر.من از پوسته های خودم بیرون می زنم و روز را آغاز کی کنم،با عشق تو از تنگنای زندگی عبور می کنم و دریچه های نور می رسم.دیگر حرف ها و کینه ها و خشم ها،دیگر بدی ها و تاریکی ها و کلمه های آزاردهنده دیگر هیچ چیز از تنم عبور نمی کند.من خودم را با تو و در تو دریافتم.چه چیز می تواند آینه را بشکند؟هیچ.دیگر دیوارهای خانه ،دیوارهای کوچه و خیابان،دیوارهای جهان آزارم نمی دهد،من از نو شکفته ام،درخت شده ام،آیا این تبرها زخم می زنند به ریشه هایم،به بال و پرم،به جانم؟نه عزیزم،درد و رنج که از حد بگذرد ،یا به نور متمایل می شوی یا تاریکی تو را می بلعد،تو گشایش من هستی،دریچه ی روشنایی من.بر من بتاب.دوستت دارم با تمام جان.با تمام توان. مامان کیانا غربت:...ادامه مطلب

چشمهام پر از خوابه،به دیدنم بیا تا بتونم بیدار بشم. برای بیدار شدن به آینه نیاز دارم.آینه ای از انسان.تکامل.عشق. نمی دونم چه زمانی اومدی ،هنوز تصویرت از تصورت کمرنگتر و خیالت از حضورت واقعی تر به نظر غربت:...ادامه مطلب

چقدر از تو دورم.از اسمانی به راستی سرخ.من پرندگی ام را فراموش کرده ام و جهان را انگونه که نیست پذیرفته ام.حالتی پرخشاگر در من است.میل چنگ کشیدن به خورشید را دارم.در جستجوی خودم.در جستجوی تو.

شاید این یک متن عاشقانه باشد،شاید هم نه.عشق از مرزهای شناخت عبور می کند تا به تعرف جهان بپردازم.

از تو دورم عزیزم،تو را نمی شناسم،ممکن است اشتباه کنم.اما جهان ثبات ندارد

در تغییر مدام است،پس خودخواهی است خواستن .رها باش و ازاد بیاندیش

من از معیارهای خواستن دور می مانم.

بسیار دور.

غربت:...

چرا ادامه می دهی؟تو به رفتارهای حقیر عادت نمیکنی،تو قلبت سخت میشکنه از تماس با کسی که نباید. چرا ادامه میدی؟ سخت و ظریف و تنها .و هنوز حتی از چیزی که می شناسی سخت ضربه می خوری.ی عده هستن که بدون دشمنی غربت:...ادامه مطلب

کسانی که زندگی خود را وقف لوگوس می کردند دوستداران خرد به شمار می آمدند و فیلسوف نامیده می شدند.

غربت:...

شیوه ای از اندیشیدن که جهان را در بستر سرچشمه های ماورا, الطبیعی آن قرار می داد.

در مورد یونان میتوس به معنای دنبال کردن امور دنیوی،در کردارهای نمایشی خدایان کوه المپ بود.

غربت:...

خفگی تو تنم تو وجودم تو نفسهام احساس میشه،خفگی از این دنیای بی اندازه زشت،دنیایی که توانم رو بریده.من در قفس سرد و سخت و ازار دهنده ای که نمی شناسم تا انتهای خودم گرفتارم.

و حتی خیرگی ام را به نور از دست داده ام.

برای پیوستن به هر چه دیرم و خستگی این احساس سخت مرا در بر گرفته.

در دلم یادهایی هست و خاطراتی محو و خودم را با رویاهایی ناب به یاد می اورم.

 

غربت:...

دوست داشتم مثل ی روزنه تو دل تاریکی،مثل ی یاس ساده بدون انتظار روشنی،دوست داشتم وقتی از دیوار و در و خشونت خونه و خیابون و خستگی بی اندازه ی وجودم سرم رو روی شونه هات گذاشتم و با آخرین اتوبوس به هیچ ک غربت:...ادامه مطلب

باز هم به خاطر استرس شدیدم،بیمار شدم،کلمه هایی که نیستن که بیان نمیشن،تو گلوم تبدیل به چرک وخون و درد میشن.

انگار اخر خطم،جایی که حتی دوست نداری دیگه فکر کنی،فکرها در تو هضم

شدن و اختیارت رو به قلبت دادی.

تا این اندازه ناتوانی و گرفتاری را هیچ وقت تجربه نکرده بودم.تا این اندازه شکستن...

حرمتم به دست نادرست نا انسان نااگاه سرد و سخت و تلخ افتاده.

ایا تمام این روزها و خود این روزها دستهای من را خواهند برد به روزنه ای فقط روزنه ای؟

نمی دانم.

غربت:...

به هم ریخته ام،گیج شده ام،خیلی شدید،قدرت کنترل خودم و افکارم را از دست داده ام،شرایط سخت سخت .... من را به یاد بیاور من را از یاد نبر زیادی حرف می زنم زیاده گویی می کنم و درونم را بیش از اندازه دچار ب غربت:...ادامه مطلب